آرشامآرشام، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

آرشام پسملی

تولد بابا محمود :

پسر گلم ١٠ دی مصادف با ٢٨ صفر تولد بابا محمود بود من و شما برای اینکه تولد بابا رو تو شبای وفات نگیریم یک روز جلوتر کيک خزیدیم و با هم تولد گرفتیم قربونت برم که موقع کیک خریدن من میگفتم آرشام کدوم کیک رو برای بابا بخریم و شما میگفتی نه مامان واسه آرشام بخریم ، من میگفتم آخه مامان تولد باباست و شما میگفتی نه تولد آرشام بماند تا شب که بابا بیاد چقدر شمعهای مختلف روشن کردیم و شما خاموش کردی به من میگفتی تولدت مبارک بخون                            آرشام و بابا محمود ...
11 دی 1392

ْْيادداشت هایی برای پسرم :

عزیزکم از اوضاع و احوالات این روزامون اینکه نزدیک یک ماهی میشه که با هم کلاس موسیقی می ریم و با هم توی کلاس کلی خوش میگذرونیم ، قربونه پسر هنرمندم بشم ، آرشامم امیدوارم یه روزی مامان و بابا شاهد شاهکارای هنریت باشند                             آرشامم شما معجزه خداوندی ...
4 آذر 1392

گردش با دوستای مامان :

                                       عزیزدلم آخر هفته با دوستای دانشگاه مامان رفته بودیم بیرون خیلی خوش گذشت و شما هم بسیار پسر خوبی بودی قربون آرشامم بشم ، عزیزم اینم یه عکس از رون روز ( اینجا شما تقریباً ٢ سال و هشت ماهتونه )   ...
17 آبان 1392

یه بعداز ظهر با آرشام :

عزیزترینم چند تا عکس از یه بعدازظهر تو باغ عمه شهلا است که برات می زارم (آقا اینجا شما دقیقاً 2 سال و 4 ماهتونه ) بقیه عکس ها در ادامه مطلب :   آرشام در حال خاک بازی   ...
11 مرداد 1392

هنرمندی های پسرم :

عزیزل دلم الان دیگه شما دو سال و چهار ماهته و کلی کارای جدید یاد گرفتی .  آرشام جان بخاطر گرمای زیاد هوا دیگه زیاد پارک نمی برمت و توی خونه با هم بازی می کنیم یکی از این بازی ها ، کار با چسب چوب و حبوباته که چند تا از کارات رو اینجا برات می زارم مامان قربونه دستای هنرمندت بشه آقا نمونه کارات در ادامه مطلب :   ...
11 مرداد 1392

یادداشت هایی برای پسرم :

جوجه شیرین زبونم آرشام مامان می پرستت عزیزم چند روز تعطیل بود و کلی بهمون خوش گذشت از کنار هم بودن بگیر تا مسافرت و شیطونی های شما ، این چند روز تعطیلی هم شمال رفتیم هم همدان پیش مامان بزرگ مامان اونجا تقریباً صبح ها از 8 صبح تا 10 الی 11 شب یه سره تو کوچه بودی و بازی می کردی منم همه این زمان و با شما تو کوچه بودم و انواع بازی ها رو با هم انجام دادیم (( راستی اونجا چند تا بچه دیگه هم بود ولی یه جورایی صدای بقیه از این همه توجه من به تو در اومده بود )) پسرم خیلی خیلی شیرین زبون شدی و تقریبا تمام مدت من وبابا و مامانی اینا در حال چلوندنت هستیم دوستت دارم عزیزترینم     ...
17 خرداد 1392

مسافرت به شیراز :

عزیز دلم چند روز تعطیل بود و من و شما همراه مامانی ، دایی مهدی ، خاله مهتاب و هستی خوشگله رفتیم شیراز ( بابا درگیر کلاسهای دانشگاه بود و نتونست همراهمون بیاد البته جاش خالی بود ) قربونت برم که هر هنری بلد بودی و انجام دادی  و مامانو کلی خسته کردی بقیه عکس ها در ادامه مطلب : آرشام و هستی در بازار وکیل آرشام در باغ ارم آرشام و مامان در باغ ارم آرشام در آرامگاه سعدی آرشام در آرامگاه حافظ ...
29 فروردين 1392

جشن تولد 2 سالگی ( سری دوم ) :

عزیز دلم این عکسها مربوط میشه به سری دوم جشن تولد 2 سالگیت . البته بخاطر اینکه بابا ماموریت بود و تاریخ دقیق برگشتنش مشخص نبود نشد که برات کیک سفارش بدیم ( یه کم هول هولکی شد )  بقیه عکس ها در ادامه مطلب :   عکس کیکت : ...
30 اسفند 1391