آرشامآرشام، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

آرشام پسملی

اولین شاهکار پسرم :

آرشام جان ، پسرم ، عمرم ، جونم میخوام یکی از شاهکارهای هنریت رو برات تو وبلاگت بذارم ، این یکی از اولین عکس هایی که شما با موبایل مامان گرفتی ( در حالی که جلوی تلویزیون هستی داری کارتون نگاه میکنی این عکس رو انداختی قربون پاهای کوچولوت برم که تو عکس افتاده ) قربونت برم انشاء الله بزرگ شدی شاهد شاهکارهای بزرگ هنریت باشیم   ...
12 آذر 1391

تعطیلات آخر هفته :

پسرم باید بگم که شما هزار ماشاءالله دیگه همه چیز میگی و هر لغت جدیدی رو بهت میگیم سریع یاد میگیری و تکرار میکنی . مثلاٌ تا حالا به لب تاپ میگفتی نانای اما از عصر تا حالا که گفتم اسمش لب تاپ دیگه درست تکرار میکنی. عزیزم دایی مهدی اسمت رو گذاشته زلزله و هر وقت بهت میگیم : دایی مهدی میگه اسم آرشامی چیه خودت تندی میگی زلزله . آرشام جان آخر هفته با مامانی و خاله مهتاب و دایی ها و هستی خوشگله خیلی خوش گذشت و چندین جا رفتیم که یه سری از عکساش و برات میذارم . بقیه عکس ها در ادامه مطلب : آرشام در حال اماده شدن :                    ...
16 مهر 1391

هجده ماهگی پسرم :

آرشام جان هجده ماهگیت مبارک عزیزه مامان هزار ماشاء الله دیگه یکسال و نیمشه و آقا یی شده برای خودش . پسرم امروز بهمراه من و مامانی رفتیم واکسن زدی الهی مامان قربونت بره که اینقدر گریه کردی همینکه وارد مطب خانم دکتر شدیم شروع کردی به گریه کردن و میگفتی مامان بریم آرشامم نمی دونی آقا با این اشک ریختنات و حرف زدن هات با دل مامان چه میکنی . قربونت برم دیگه تا چند وقت راحت شدی ( انشاء الله واکسن بعدی برای مدرسه رفتنته ). عشقم الان که دارم اینا رو برات می نویسم شما از خستگی خوابی و مامان هر چند دقیقه یک بار کنترلت میک...
28 شهريور 1391

عکس بچگی مامان و بابا :

سلام عزیزدلم : قربونت برم که الان تو خواب نازی و مامان هر چند دقیقه یه بار نگات میکنه و قربونه قد و بالات میره آرشام جان خیلی تلاش کردم که یه عکس با کیفیت از بچگی خودم وبابا پیدا کنم که تو وبلاگت بزارم ولی متاسفانه نشد ( یعنی راستش نبود ) یا بی کیفیت بود یا دسته جمعی به هر حال این دو تا رو پیدا کنم ببخشید اگه خوب نشد عکس بچگی بابا محمود عکس بچگی مامان مهناز     ...
21 شهريور 1391

تعطیلات تابستانی سال 91 :

عزیز دلم تعطیلات تابستونی مامان و بابا امسال دو هفته بود و همگیمون کلی ازش لذت بردیم . اینقدر توی این دو هفته بهمون خوش گذشت که فکر کنم بعد از تعطیلات به هر دو مون سخت بگذره . آرشام جان توی این تعطیلات خیلی جاها رفتیم که یکی از اون جاها شمال بود کلی تو دریا آب بازی کردی و یه عالمه هم با مامان فوتبال بازی کردی .پسرم اینم چند تا یادگاری از اون روزها بقیه عکس ها در ادامه مطلب :                             عکس آرشام در حال نگاه کردن به گاوها کنار یه برکه نزدیک شهر رودبار:    &n...
17 شهريور 1391

پسرم در 17 ماهگی :

                                                                عزیزدلم هفده ماهگیت مبارک آرشام جان الان به معنای واقعی آقا و بزرگ شدی ، تمامی کارهات رو با حرف و یا ادا می فهمونی . قربونت برم هر کاری رو که میگم انجام نده رو با کلمه چشم جواب میدی ( مامان به قربون چشم گفتنات ) ولی بعدش هر کاری رو که دوست داری انجام میدی . پسرم عاش...
3 شهريور 1391

یادداشت هایی برای پسرم :

مامان جان روزا که من میرم سرکار گوشی تلفن مامانی اینا رو میدی به مامانی میگی : مامان یعنی زنگ بزنید به مامانم ، خیلی از روزا هم که از شرکت زنگ میزنم بعد از کلی حرف و قربون صدقه رفتن میگم مامان جان بابای کن میگی نه و کلی غر می زنی یعنی قطع نکن ، مامان قربونت بره منم دلم نمی یاد ازت دل بکنم . عزیزدلم چند روز قبل هستی خونه مامانی اینا بوده و داشته تلفتی با خاله مهتاب صحبت میکرده بعد از قطع کردن تلفن تو تلفن بر میداری میدی به مامانی و میگی مامان ( جیگر مامان که تو همه چی میخوای با هستی رقابت کنی )  آرشام جان یاد گرفتی وقتی میگم بع بعی چی میگه ، میگی بع . جوجو چی میگه ، میگی جیک جیک . پیشی چی میگه ، میگی میو . گاو ...
6 مرداد 1391