آرشامآرشام، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

آرشام پسملی

40 ماهگی آرشامم :

                                            (( قربونت برم 40 ماهگیت مبارک )) پسرکم 40 ماهگی مثل 40 روزگی ، 40 سالگی عددهای خاص و مهمی تو زندگی هستند  من و بابا هم یه کیک به انتخاب خودت برات خریدیم ان شاء الله تولد40 سالگیت نفسم امیدم پسرم  ان شاء الله یه جشن مفصل  تولد چهل چلگیت ...
28 تير 1393

آرشام در سرزمین عجائب :

پسرم  چند روز پيش با هم رفتیم سرزمین عجائب ، کلی بازی کردی موقع برگشتن راضی به اومدن نبودی اینم چند تا یادگاری از اون روز ( عکس ها رو با موبایل گرفتم بخاطر همین کیفیتش زیاد خوب نیست ) ...
27 خرداد 1393

تولد مامان مهناز :

امسال تولد مامان مصادف شد با مهمونی عید دیدنی ، کلی مهمون داشتیم و کلی همه زحمت کشیده بودند این چند تا عکس از اون روز به یادموندنیه                                      پسرم در حال تدارک تولد مامان                                             &nb...
31 فروردين 1393

عکس آرشام در آخرین روزهای اسفند 92 :

پسرکم روزهای آخر سال مامانی مشغول خونه تکونی عید بود و مامان مهناز هم چون چند روز مرخصی گرفته بود قرار شد یه روز با بابا باشی تا مامانی به کاراش برسه ، اون روز با بابا رفته بودید پارک ملت کلی شیطونی کردی ولی لازم بذکر است که با اومدن به خونه شما شروع کرده بودی به غر زدن که من مامان مهنازم رو میخوام ( بابا میگه هر کاری کرده ناهار نخوردی )‌ مامان فدات شه که شما همه وجود منی مثل وقتایی که شما نیستی هیچ چیز و کاری هم به من نمی چسبه آرشام جان این چند تا عکس یادگاری از اون روزه ( یه روز بارونی )       بقیه عکس ها در ادامه مطلب : آرشام مرد شیرین زندگی من و بابا ...
31 فروردين 1393

آرشام جان زاد روز تولدت مبارک

آرشام مامان 3 ساله شد عزیزم نفسم امیدم پسرم 3 سال از قشنگتیرین روزهای خدا رو با هم پشت سر گذاشتیم چه روزها و شبهای خوب و خاطر انگیزی پسرم از چاردست و پا رفتن بگیر تا بلند شدن و راه رفتنت از کلمه به کلمه حرف زدن تا حرف زدن های خوشمزه امروزت همه و همه شیرین و دوست داشتنیست عزیز مامان چه شبهایی که مریض میشدی و مامان تا صبح کنارت بیدار میموند و حتی بعضی مواقع بخاطر تب بالای شما اشک میریخت                                پسرم بزرگ شو و قشنگترین و بهترین راه زندگیو برای خودت انتخاب کن  ...
27 اسفند 1392

تولد 3 سالگی شاه پسرم :

عزیزترینم امسال هم مثل سالهای پیش بخاطر نزدیک شدن به نوروز تولدت رو زودتر گرفتیم ولی فرق امسال با سالهای پیش در این بود که امسال تولدت رو خونه مامانی اینا گرفتیم . باز هم مثل همیشه مامانی برامون سنگ تموم گذاشت ( مامانی جون بخاطر همه زحماتی که برای پسرم می کشی ازت ممنونیم ) پسرم درست دو روز مونده به تولدت شما سرما خوردی ، الهی مادر دورت بگرده که روز تولدت زیاد حال و حوصله نداشتی و همش غر میزدی . ولی پسرم شما همیشه و در همه حال عزیز مادری                            آرشامم الهی 120 سالشی   ...
12 اسفند 1392

یادداشت هایی برای پسرم :

عزیزترین مامان سلام  پسرم یکی از کارای جدیدت اینه که همینکه بابا از سرکار میاد میری موبایلشو میاری و میگی میشه من انگری برد بازی کنم . این هفته بابا برای کارش مجبور شده تا دیر وقت سرکار باشه و شما وقتی بابا میاد بیدار نیستی که همدیگر رو ببینید . دیروز گفتی مامان ، بابا محمود پس کجاست گفتم سرکاره اگه دلت تنگ شده به موبایلش زنگ بزنیم شما هم گفتی آره همین که زنگ زدیم گفتی بابا میشه من با موبایلت انگری برد بازی کنم  بابا کلی خندیده میگه مهناز آرشام که دلش برای من تنگ نشده دلش برای بازی تنگ شده                     ...
25 دی 1392

تولد بابا محمود :

پسر گلم ١٠ دی مصادف با ٢٨ صفر تولد بابا محمود بود من و شما برای اینکه تولد بابا رو تو شبای وفات نگیریم یک روز جلوتر کيک خزیدیم و با هم تولد گرفتیم قربونت برم که موقع کیک خریدن من میگفتم آرشام کدوم کیک رو برای بابا بخریم و شما میگفتی نه مامان واسه آرشام بخریم ، من میگفتم آخه مامان تولد باباست و شما میگفتی نه تولد آرشام بماند تا شب که بابا بیاد چقدر شمعهای مختلف روشن کردیم و شما خاموش کردی به من میگفتی تولدت مبارک بخون                            آرشام و بابا محمود ...
11 دی 1392

ْْيادداشت هایی برای پسرم :

عزیزکم از اوضاع و احوالات این روزامون اینکه نزدیک یک ماهی میشه که با هم کلاس موسیقی می ریم و با هم توی کلاس کلی خوش میگذرونیم ، قربونه پسر هنرمندم بشم ، آرشامم امیدوارم یه روزی مامان و بابا شاهد شاهکارای هنریت باشند                             آرشامم شما معجزه خداوندی ...
4 آذر 1392